سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زاغک نامه
 

 

خفه نشی یه وقت!

 

 

 

در اینجا میخواهم حرفی از نویسنده ای بزنم که تقریبا بیشتر از ده ساله که کارش گرفته و همین جور داره پیتزا و چلو مرغ میریزه تو اون خندق بلای تپلش(ایشالا کوفتش بشه).منظورم"دارن شان" (که البته اسم واقعیش نیست و احتمالا اسم اصلیش جک خله و جانی تنبله است) است که از سال 2001 به این ور داره پول پارو میکنه.البته قبلش هم داستان های کوتاه نوشته بود ولی هیچکدومش میلیاردرش نکردن ولی وقتی داستان سیرک عجایب که اولین داستان سری دنباله دار حماسه دارن شان است،کلی پول بهش دادن و اونم رفت کل مک دونالدو خالی کرد.البته اینو با توجه به هیکلش عرض کردم.جالبه بدونین کتاب حماسه دارن شان در ایران به اسم قصه های سرزمین اشباح(!) ترجمه شده.جان شما تناسبو میبینین؟حماسه.....قصه های سرزمین....دارن شان.....اشباح.....حالا ولش کن.جالب اینجاست که تو کتاب به جای کلمه ی خون اشام(vampire) از کلمه شبح استفاده شده .واقعا باید به این مترجم و انتشارات جایزه داد.بنده ی خدا دارن شان اگه میفهمید چلو گوشتا براش زهر میشد.حال بریم سراغ دارن خپله.داستان سیرک عجایبو شانسی بعد شام نوشت ولی وقتی دید مردم خیلی از داستانش بدشون نیومده یازده(!)تا جلد دیگه بهش اضافه کرد و به اسم حماسه دارن شان روانه ی بازار کرد.دارن خپله بر عکس هیکلش خیلیم پرکار و با حوصله بوده و تند و تند کتاب مینوشته.فکر کنم تاحالا بیست تا داستان کوتاه و ده تا داستان بلند یک قسمتی و شش هفت تا سری داستان ده دوازده قسمتی نوشته.جی.کی.رولینگ(اسم واقعیشو نمیدونم) باید بره خجالت بکشه!هیکلش یک دهمش زورش میاد قلمو تکون بده.چارتا هری پاتر(شایدم لری پاتر!) نوشته بعدم که دید پولدار شده رفت لنگشو انداخت رو لنگش و تلوزیون نگاه کرد و رفت امازونو و از این گوشی قد خونه ها خرید و........... . حالا انصافا دارن شان جدا از هیکلش نویسنده ی پولکی نیست و به طرفداراش احترام میذاره و روزی چهل تا کتاب مینویسه.جالب بدونین کتاب جدیدش حماسه لارتان(بر وزن شارلاتان)کرپسلی هست که داستان استاد دارن تو حماسه دارن شان رو مطرح میکنه.دارن خپله کلیم داستان بزرگسال و ترسناک نوشته که همشون معروفند.این حماسه ی دارن شانم بد نیست.من قبلش فیلمشو دیده بودم فووووووووووووق العااااااااده اشغال بود.یعنی باید اون کارگردانو بازیگرارو و اون کسی که داستانو اینجوری کرده بود رو زیر گیوتین گذاشت و گردنشونو زد!امیدوارم پی و دنبه دور قلب این عمو خپله رو نگیره تا بازم داستانای چرت و پرت بنویسه.


[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 92/8/2 ] [ 11:6 صبح ] [ سپهر ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 176420