وبلاگ :
زاغک نامه
يادداشت :
تامي......
نظرات :
0
خصوصي ،
4
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
باران
واااااااااااااي خداي من چقد نازه
ما هم يه گربه تو خونمون 6تا بچه داشت تازه يکيشون سرراهي بود خودشون رفتن بزرگ که شدن اون بچه سر راهيه که سياهم بود ماشين زد بهش مرد
+
هديه
اين عکس خود تاميه؟
چقدر نازه!
چشمهاش رو نگاه!
+
يک ذهن زيبا
نمي دونم من آدم خوبي نيستم يا شما زيادي خوبين!!
هرچي فک مي کنم ، من اگر دوباره برگردم به اون موقع بازم نمي تونم ولشون کنم!!
کل خونمونو به گند کشيده بودن! يکي دو تا هم نبودن که!!
در ضمن دستي هم نبودن...
تو اون انباري هم پر از وسايل و مدارک و خرت و پرتامون بود!
جرأت نمي کرديم نزديک انباري شيم...
يک کثافت کاري اي هم راه انداخته بودن تو خونه که نگو... بوي تعفن از داخل انباري همه جا پيچيده بود...!! آخه انباري ما تو حياط نيست! بلکه تو ساختمانه، کنار آشپز خونه!!
يعني آشپز خونه مون بوي لاشه سگ گرفته بود...
بعدشم، نکشتمش که !! آخرش انداختمش بيرون، سُر و مُر و گنده چند سال بعدش همون بچه هام دوباره حامله شدن و بچه دار شدن... :)
+
shamc
به نظر ميادتامي پرسپوليسي باشه بااون شالگردنش